آنچه مسئول ایجاد اضطراب ازقبیل اضطراب خشم و یا غمگینی است خود رویداد ها نیست.
بلکه انتظار و تفسیر افراد از آن رویداد ها است.
تفسیر هایی که در اضطراب مهم تلقی میشوند تفسیر به خطر فیزیکی و یا روانی-اجتماعی میباشند.
در زندگی روزمره موقعیت های فراوانی خطرناکند.
در این موقعیت ها ادراک افراد غالبا ارزیابی هایی واقع نگرانه از تهدید را نشان میدهند.
اما یک استدلال می گوید که در حالت های اضطرابی، افراد مرتباً خطرهای متعلق به موقعیتی خاص را بیش از آن چه وجود دارد براورد می کنند.
اینگونه بیشتر براورد ها به طور خودکار و به طور غیر ارادی برنامه اضطراب را فعال میکند.
منظور از برنامه اضطراب مجموعه ای از پاسخ ها هستند که از راه تکامل زیست شناختی به ما رسیده اند.
این پاسخ ها در اصل برای محافظت از ما ازآسیب های مربوط به محیط ابتدایی که بسیاری از خطر های جسمی بوده وزندگی را در معرض تهدید قرار می دادند. (مانند تهدید از جانب یک حیوان).
اضطراب در محافظت از مردم از خویشتن و یا در فرار از موقعیت های خطرناک نقش ارزشمندی ایفا می کرد.
اما موقعی که ترس از یک سو ء ادراک برمی خیزد پاسخ هایی که به وسیله برنامه اضطرابی فعال می شوند.
به شکلی که این پاسخ ها تناسبی با موقعیت ندارند.
این پاسخ ها به جای اینکه نقش مفیدی بر عهده بگیرند اغلب به عنوان خاستگاه های دیگری از ترس تعبیر می شوند.
این خود به یک دور باطل می انجامد که گرایش به تداوم واکنش اضطراب دارد.
تپش قلب ممکن است به عنوان نشانه ای از آغاز حمله قلبی تلقی شود و اضطراب و نشانه قلبی بیشتری را موجب شود.
آنچه افراد را آماده می کند که طیف وسیعی از موقعیت ها را تهدید کننده و تعبیر کننده اعتقاد آنها درباره خویشتن وجهان خارجی است.
این اعتقادات بسیار متنوع اند اما اکثر آنها حول موضوع های پذیرش کفایت مسئولیت کنترل خود و نشانه ای اضطراب دور میزنند.
از مدلهای شناختی اختلالهای هیجانی دو سطح مختلف در تفکر وجود دارد.
این موارد عبارتند از افکار یا تصاویر ذهنی که هنگام مضطرب شدن فرد در موقعیت های خاصی بروز می دهند.
برای مثال اگر ورزشکار فوتبال نگران ارزیابی اجتماعی است ممکن است در هنگام خراب کردن موقعیتی این افکار خود آیند منفی را پیدا کند.
در این صورت ازنظر مربی یا تماشاگران همیشه فرد بی کفایت و بی مسئولیتی است.
این موارد عبارتند از باورهای کلی که افراد در مورد خود و جهان دارند.
این اعتقادات فرد را آماده می سازند که موقعیت های خاصی را به روالی بیش از حد منفی و ناکار آمد تعبیر کنند.
وقتی اضطراب فراگیر در فردی شکل گرفت تغییرات حاصل در توجه و رفتار به تداوم مساله کمک می کنند.
افرد ممکن است در مواقعی دچار تهدید ادراک شوند.
بنابراین به طور انتخابی به جنبه هایی از موقعیت که به نظر آنها بر خطر دلالت دارند توجه می کنند.
برای مثال همان ورزشکار فریاد مربی را نوعی سرزنش برای بی کفایتی خود تلقی می کند.
در حالی که نیت مربی دادن انگیزه به تک تک اعضا تیم بوده.
ورزشکار میتواند از آرامش به عنوان روشی موثر در ایجاد این احساس استفاده کنند.
آرامش، آثار شناختی وسیع تری نیز ممکن است داشته باشد.
آرامش امکان دستیابی به اطلاعات مثبت در حافظه را افزایش می دهد.
در نتیجه دسترسی به گزینه هایی بر ضد افکار معطوف به خطر را آسان تر می سازد.
یکی از ساده ترین راه های رسیدن به آرامش در آکادمی کتاب انجام کارهای لذت بخش و راحتی بخش و استراحت در فواصل کارهای شلوغ روزمره است.
آرامش باید به عنوان مهارتی که از طریق ممارستهای مکرر فراگرفته می شود، مطرح شود.
به علاوه هدف آن نباید صرفا آرامش بر روی صندلی راحت در خانه باشد.
بلکه فرد باید بتواند از آن در فعالیت های روزمره خود استفاده جوید.
وقتی شخص مضطرب می شود واکنش او متشکل از سه جزو متفاوت است.
قدرت نسبی این اجزا از شخصی به شخص دیگر متفاوت است اما هر فردی ابتدا تغییرات فیزیولوژیک را تجربه می کند.
سپس یک اندیشه منفی به ذهن می آید که خود واکنش فیزیولوژیک را افزایش می دهد.
در نهایت دور باطلی ایجاد می شود.
یکی از راه های مؤثر برای ایجاد گسستگی در این دور باطل این است که بر واکنش فیزیولوژیک تمرکز پیدا کنیم و یاد بگیریم چگونه آن را کنترل کنیم.